راز معرفت
روزی مردی جوان نزد شیوانا، استاد معرفت آمد و از
او خواست تا راز معرفت را برایش بازگو کند. شیوانا
در جمع مریدانش مشغول تدریس بود. به خاطر وجود مرد
جوان درس را قطع کرد و از یارانش خواست تا قاشقی
چوبی و تخت را همراه ظرفی روغن مایع برای او
بیاورند. سپس قاشق را به دست مرد داد و آن را از
روغن پر کرد و از مرد خواست در مدرسه و باغ مدرسه
حرکت کند و هر آن چه می بیند را به خاطر بسپارد و
دوباره نزد آن ها برگردد. فقط باید مواظب باشد که
حتی یک قطره روغن نیز روی زمین نریزد که در غیر
این صورت از معرفت و راز معرفت دیگر خبری نخواهد
بود.
مرد جوان قاشق را با دقت و تمرکز زیاد در دست گرفت
و با قدم های آهسته و دقیق در حالی که یک لحظه
نگاهش را از قاشق بر نمی داشت ساختمان مدرسه را
دور زد و بعد از عبور از تمام معابر باغ دوباره به
جمع شیوانا و شاگردانش بازگشت. شیوانا نگاهی به
قاشق روغن انداخت و دید که صحیح و سالم است. آن
گاه از مرد جوان پرسید: خوب! اکنون برای حاضرین
تعریف کن که از ساختمان مدرسه و باغ چه دیدی؟!
اثبات در قيد حيات بودن امام زمان عج
tarikh iran va sanbol farvahar
آقايون چه خانمهايي رو مي پسندند
132817 بازدید
155 بازدید امروز
36 بازدید دیروز
333 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian